جدول جو
جدول جو

معنی چشم رسیده - جستجوی لغت در جدول جو

چشم رسیده
کسی که آسیب چشم بد به او رسیده، چشم زخم خورده، چشم زخم دیده
تصویری از چشم رسیده
تصویر چشم رسیده
فرهنگ فارسی عمید
چشم رسیده
(چَ / چِرَ / رِ دَ / دِ)
کسی که چشم زخم به او رسیده باشد. (ناظم الاطباء). چشم زخم خورده. چشم زخم دیده. چشم بدرسیده. رجوع به چشم رسیدگی و چشم رسیدن شود
لغت نامه دهخدا
چشم رسیده
کسی که چشم زخم باو رسیده باشد
تصویری از چشم رسیده
تصویر چشم رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
چشم رسیده
((~. رَ دِ))
کسی که چشم زخم به او رسیده
تصویری از چشم رسیده
تصویر چشم رسیده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چشم رسیدن
تصویر چشم رسیدن
هدف چشم زخم واقع شدن، چشم زخم خوردن، از چشم شور آسیب دیدن، چشم خوردن برای مثال به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد / زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست (حافظ - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم دریده
تصویر چشم دریده
بی شرم، بی حیا، پررو، بی ادب، برای مثال شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت / چشم دریده ادب نگاه ندارد (حافظ - ۲۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
آنکه بدو غم رسد. غم زده. غمناک:
هر یک چو غریب غم رسیده
از راه زمان ستم کشیده.
نظامی.
چاره ای کن که غم رسیده کسم
تا یک امشب به کام دل برسم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
سیاه چشم. آن کس که چشمان سیاه دارد
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ)
چشم سیاهرنگ. چشمی برنگ سیاه. چشم که مردمک آن بغایت سیاه باشد:
بجان تو که نیارم تمام کرد نگاه
ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه.
فرخی.
ای سیه چشم چه دیدی تو از این دیده گناه
که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه.
ایرج میرزا.
، مراد چشم بی نور باشد. (بهار عجم). چشم کور. چشم نابینا:
هست از بنفشه دیدۀ بادام سرمه دار
روشن شود ز خط تو چشم سیاه ما.
میرزا طاهر وحید (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(عِ زَ)
نیم رس. نیم پخته. نیم خام: امرود نیم رسیده سخت باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، نورسیده. نوخاسته. نوجوان. رجوع به رسیده به معنی بالغ شود:
باش که این پادشه هنوز جوان است
نیم رسیده یکی هزبردمان است.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
خسته گشته. زخمی شده. زخم یافته. مجروح. مصدوم. ضربت دیده: دست زخم رسیده بشمشیر یازید و طغانرا زخمی عظیم زد و خواست تا دیگر بار زخمی زند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 18) ، آسیب دیده. زیان رسیده:
از معرکۀ چنین خرانی
شد زخم رسیده گلستانی.
نظامی.
رجوع به زخم رسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ مِ رَ / رِ دَ / دِ)
آماس و دملی که پخته شده و نزدیک آن باشدکه سر باز کند و پلیدی از آن بیرون رود. زخم نزدیک به التیام. رجوع به ’رسیدن زخم’ در ذیل ’زخم’ شود
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ / دِ)
ستم دیده. (آنندراج). مظلوم. (ناظم الاطباء). کسی که بحق او تجاوز شده است:... عالمان را پرسیدند که چه چیز است که پادشاهی دایم دارد و آن را زوال نیاید؟ گفتند عدل کردن و داد دادن ستم رسیده. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی).
نگاه از آن نکند در ستم رسیده نخست
که تا ز حشمت او در نماند از گفتار.
ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 278).
ستم رسیده تر از تو ندید کس دگری
که در تنت دو ستمکار مستقر دارد.
ناصرخسرو.
مردی بر پای خاست و گفت یا امیرالمؤمنین ستم رسیده ام از عماره بن حمزه. (نصیحهالملوک).
تنها نه من ستم رسیده
کو دیده که صد چنین ندیده.
نظامی.
مجنون ستم رسیده را خواند
تا دل دهدش کزو دلش ماند.
نظامی.
رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سود دارد. (مجالس سعدی). نسیم لطف دلفروزش نضارت بخش ریاض امید ستم رسیدگان. (حبیب السیر ج 3 ص 322)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ رَ / رِ دَ / دِ)
آنکه بدو الم رسد. الم دیده. رنجدیده. الم زده. رجوع به الم شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَ دَ/ دِ)
کنایه از بی شرم و بی حیا باشد. (برهان). چشم شوخ و شوخ چشم و بی حیا. (آنندراج). بی حیا وگستاخ و بی شرم و بی ادب. (ناظم الاطباء) :
شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت
چشم دریده ادب نگاه ندارد.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ رَ / رِ دَ / دِ)
چشم زخم دیدن. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). چشم زخم دیدگی. چشم خوردگی:
در چشم رسیدگی که هستم
شد چون تو رسیده ای ز دستم.
نظامی.
رجوع به چشم رسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
کنایه از چشم زخم رسیدن. (برهان). اثر نظر بد رسیدن. کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (ناظم الاطباء). نظر خوردن. (فرهنگ نظام). چشم زخم خوردن و چشم زخم دیدن:
ترسم چشمت رسد که سخت حقیری
چونکه نبندند خرمکت بگلو بر.
منجیک.
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست.
حافظ.
درون خانه معشوق هم گزندی هست
ببحر رفتم و چشم گهر رسید مرا.
قاسم مشهدی (از آنندراج).
بود آئینه اش از دست و من چون بید میلرزم
مباد از خود رسد رایج بآن گل پیرهن چشمی.
رایج (از آنندراج).
رجوع به چشم رسیدگی و چشم رسیده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چشم دریده
تصویر چشم دریده
کنایه از بیشرم و بیحیا باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم رسیده
تصویر زخم رسیده
زخمی شده، زخم یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم رسیدن
تصویر چشم رسیدن
چشم زخم رسیدن اثر نظر بد رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم سیاه
تصویر چشم سیاه
آن کس که چشمان سیاه دارد سیاه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم رسیده
تصویر غم رسیده
آنکه غمگین است غمزده غمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم دریده
تصویر چشم دریده
((~. دَ دِ))
بی شرم، بی حیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم رسیدن
تصویر چشم رسیدن
((~. رِ دَ))
نظر خوردن، چشم زخم خوردن
فرهنگ فارسی معین
بی شرم، بی حیا، وقیح، پررو، بی ادب
فرهنگ واژه مترادف متضاد