هدف چشم زخم واقع شدن، چشم زخم خوردن، از چشم شور آسیب دیدن، چشم خوردن برای مثال به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد / زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست (حافظ - ۵۸)
هدف چشم زخم واقع شدن، چشم زخم خوردن، از چشم شور آسیب دیدن، چشم خوردن برای مِثال به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد / زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست (حافظ - ۵۸)
چشم سیاهرنگ. چشمی برنگ سیاه. چشم که مردمک آن بغایت سیاه باشد: بجان تو که نیارم تمام کرد نگاه ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه. فرخی. ای سیه چشم چه دیدی تو از این دیده گناه که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه. ایرج میرزا. ، مراد چشم بی نور باشد. (بهار عجم). چشم کور. چشم نابینا: هست از بنفشه دیدۀ بادام سرمه دار روشن شود ز خط تو چشم سیاه ما. میرزا طاهر وحید (از بهار عجم)
چشم سیاهرنگ. چشمی برنگ سیاه. چشم که مردمک آن بغایت سیاه باشد: بجان تو که نیارم تمام کرد نگاه ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه. فرخی. ای سیه چشم چه دیدی تو از این دیده گناه که نگاهت چو کنم خیره کنی چشم سیاه. ایرج میرزا. ، مراد چشم بی نور باشد. (بهار عجم). چشم کور. چشم نابینا: هست از بنفشه دیدۀ بادام سرمه دار روشن شود ز خط تو چشم سیاه ما. میرزا طاهر وحید (از بهار عجم)
نیم رس. نیم پخته. نیم خام: امرود نیم رسیده سخت باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، نورسیده. نوخاسته. نوجوان. رجوع به رسیده به معنی بالغ شود: باش که این پادشه هنوز جوان است نیم رسیده یکی هزبردمان است. منوچهری
نیم رس. نیم پخته. نیم خام: امرود نیم رسیده سخت باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، نورسیده. نوخاسته. نوجوان. رجوع به رسیده به معنی بالغ شود: باش که این پادشه هنوز جوان است نیم رسیده یکی هزبردمان است. منوچهری
خسته گشته. زخمی شده. زخم یافته. مجروح. مصدوم. ضربت دیده: دست زخم رسیده بشمشیر یازید و طغانرا زخمی عظیم زد و خواست تا دیگر بار زخمی زند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 18) ، آسیب دیده. زیان رسیده: از معرکۀ چنین خرانی شد زخم رسیده گلستانی. نظامی. رجوع به زخم رسیدن شود
خسته گشته. زخمی شده. زخم یافته. مجروح. مصدوم. ضربت دیده: دست زخم رسیده بشمشیر یازید و طغانرا زخمی عظیم زد و خواست تا دیگر بار زخمی زند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 18) ، آسیب دیده. زیان رسیده: از معرکۀ چنین خرانی شد زخم رسیده گلستانی. نظامی. رجوع به زخم رسیدن شود
ستم دیده. (آنندراج). مظلوم. (ناظم الاطباء). کسی که بحق او تجاوز شده است:... عالمان را پرسیدند که چه چیز است که پادشاهی دایم دارد و آن را زوال نیاید؟ گفتند عدل کردن و داد دادن ستم رسیده. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی). نگاه از آن نکند در ستم رسیده نخست که تا ز حشمت او در نماند از گفتار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 278). ستم رسیده تر از تو ندید کس دگری که در تنت دو ستمکار مستقر دارد. ناصرخسرو. مردی بر پای خاست و گفت یا امیرالمؤمنین ستم رسیده ام از عماره بن حمزه. (نصیحهالملوک). تنها نه من ستم رسیده کو دیده که صد چنین ندیده. نظامی. مجنون ستم رسیده را خواند تا دل دهدش کزو دلش ماند. نظامی. رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سود دارد. (مجالس سعدی). نسیم لطف دلفروزش نضارت بخش ریاض امید ستم رسیدگان. (حبیب السیر ج 3 ص 322)
ستم دیده. (آنندراج). مظلوم. (ناظم الاطباء). کسی که بحق او تجاوز شده است:... عالمان را پرسیدند که چه چیز است که پادشاهی دایم دارد و آن را زوال نیاید؟ گفتند عدل کردن و داد دادن ستم رسیده. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی). نگاه از آن نکند در ستم رسیده نخست که تا ز حشمت او در نماند از گفتار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 278). ستم رسیده تر از تو ندید کس دگری که در تنت دو ستمکار مستقر دارد. ناصرخسرو. مردی بر پای خاست و گفت یا امیرالمؤمنین ستم رسیده ام از عماره بن حمزه. (نصیحهالملوک). تنها نه من ستم رسیده کو دیده که صد چنین ندیده. نظامی. مجنون ستم رسیده را خواند تا دل دهدش کزو دلش ماند. نظامی. رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سود دارد. (مجالس سعدی). نسیم لطف دلفروزش نضارت بخش ریاض امید ستم رسیدگان. (حبیب السیر ج 3 ص 322)
کنایه از بی شرم و بی حیا باشد. (برهان). چشم شوخ و شوخ چشم و بی حیا. (آنندراج). بی حیا وگستاخ و بی شرم و بی ادب. (ناظم الاطباء) : شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت چشم دریده ادب نگاه ندارد. حافظ (از آنندراج)
کنایه از بی شرم و بی حیا باشد. (برهان). چشم شوخ و شوخ چشم و بی حیا. (آنندراج). بی حیا وگستاخ و بی شرم و بی ادب. (ناظم الاطباء) : شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت چشم دریده ادب نگاه ندارد. حافظ (از آنندراج)
کنایه از چشم زخم رسیدن. (برهان). اثر نظر بد رسیدن. کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (ناظم الاطباء). نظر خوردن. (فرهنگ نظام). چشم زخم خوردن و چشم زخم دیدن: ترسم چشمت رسد که سخت حقیری چونکه نبندند خرمکت بگلو بر. منجیک. بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست. حافظ. درون خانه معشوق هم گزندی هست ببحر رفتم و چشم گهر رسید مرا. قاسم مشهدی (از آنندراج). بود آئینه اش از دست و من چون بید میلرزم مباد از خود رسد رایج بآن گل پیرهن چشمی. رایج (از آنندراج). رجوع به چشم رسیدگی و چشم رسیده شود
کنایه از چشم زخم رسیدن. (برهان). اثر نظر بد رسیدن. کنایه از چشم زخم خوردن. (آنندراج). چشم زخم رسیدن. (ناظم الاطباء). نظر خوردن. (فرهنگ نظام). چشم زخم خوردن و چشم زخم دیدن: ترسم چشمت رسد که سخت حقیری چونکه نبندند خرمکت بگلو بر. منجیک. بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست. حافظ. درون خانه معشوق هم گزندی هست ببحر رفتم و چشم گهر رسید مرا. قاسم مشهدی (از آنندراج). بود آئینه اش از دست و من چون بید میلرزم مباد از خود رسد رایج بآن گل پیرهن چشمی. رایج (از آنندراج). رجوع به چشم رسیدگی و چشم رسیده شود